این جملات، مطلع گزارش خبرگزاری فارس از تخریب پاساژ علاءالدین تهران است که در ادامه آن چنین آمده است:
اولین باری نبود که شهرداری ما را به برنامهای دعوت میکرد بدون آنکه بگوید برنامه چیست «ساعت هفت عصر پنج شنبه شهرداری ناحیه ۱ منطقه ۱۱ باشید. به کسی هم چیزی نگویید». رفتیم.
تازه آنجا بود که فهمیدیم شهرداری قرار است آن شب کار پاساژ علاءالدین و تخلفاتش را یکسره کند. این را از اطلاعیهای خطاب به کسبه هم که در شهرداری ناحیه پیدا کردیم، میشد فهمید «شهرداری منطقه صرفا قصد اجرای رای قطعی کمیسیون ماده صد نسبت به بناهای خلاف طبقه هفتم و منفی ۳ را دارد و عملیات اجرایی ناظر بر طبقات دیگر نمیباشد» و درخواست همکاری در هنگام اجرای رای مذکور و خودداری از تجمع یا اقدامات مخل نظم عمومی، اما اینطور نشد.
معطلی ما در شهرداری برای اجرای حکم نزدیک ۵ ساعت ادامه یافت و در این اثنا، رئیس مرکز ارتباطات و امور بین الملل شهرداری و معاون شهرسازی منطقه ۱۱ درباره سابقه تخلفات علاءالدین و مبنای حکم کمیسیون ماده صد توضیح دادند. بعد هم کاورهای شبرنگی به رنگ قرمز با کارتهایی بین ما توزیع شد که روی آن کلمه «خبرنگار» نوشته شده بود و هشدار دادند بدون این کاورها و کارتها، نه تنها نمیتوانیم وارد پاساژ شویم، بلکه امکان دارد هر بلایی سرمان بیاید.
ساعت حدود ۱۲ بود که در ماشینهای جداگانه به ساختمان دیگر شهرداری در زیر پل حافظ، دو کوچه بالاتر از علاءالدین رفتیم و نیم ساعتی هم آنجا منتظر ماندیم. موقع عبور از جلوی پاساژ، نگاهی دزدانه انداختیم: جمعیتی پراکنده از ۲۰۰ متر قبل از پاساژ تا ۳۰ تیر در گروههای چند نفره ایستاده بودند و نیروی انتظامی هم در گروههای چند نفره آنها را میپایید. همان موقع ماشینی جلوی پاساژ ایستاد و چهار نفر «قلچماق» با قیافههایی آماده دعوا از آن پیاده شدند. دو خط قرمز کمانی بر چهره پاساژ هم مثل جای زخم، در تاریکی شب به طور تهدیدآمیزی برق میزد، انگار علاءالدین به پشتگرمی غولهایی که نه از چراغ جادو، بلکه از پراید و پیکان و وانت دسته دسته بیرون میریختند، هشدار میدهد «اگر جرات دارید به من نزدیک شوید». جرات داشتیم.
به گزارش جام جم سرا به نقل از فارس، ساعت از ۱۲ گذشته بود که پا به پای مدیرعامل شرکت شهربان و حریمبان راه افتادم و احسان شریفی در طول مسیر گفت که ۴ اکیپ شهربان مستقر در منطقه ۱۱ همه امشب در اجرای عملیات شرکت دارند و در خدمت شهردار منطقه و ناحیه به عنوان مسئولان عملیات هستند. او گفت که در مقطعی از زمان در حدود ۶-۵ ماه پیش، شهربان اکیپهای ثابتی را در محدوده علاءالدین مستقر کرد تا جلوی جابجایی مصالح و ساخت طبقه ۷ را بگیرند و در آن زمان موضوع کنترل شد، اما بعد حاجی علاءالدین زدن ساز خودش را از سر گرفت.
جلوی پاساژ همهمهای در گرفته بود. تک و توک ماشینهایی که از جمهوری میگذشتند، جلوی علاءالدین نیش ترمز میزدند تا ببینند این همه آدم دم پاساژ چه میکنند. یکی از افسران پلیس جلوی در ایستاده بود و تنها ماموران پلیس را یکی یکی وارد میکرد و دستش را حائل سینه افراد متفرقهای میکرد که میخواستند لابه لای پلیسها به داخل بروند. در حالی که از هر سو صدای داد و بیداد میشنیدیم که «دوربین و فیلمبردار و عکاس اینجا چیکار میکنه؟ این خانوما رو چرا آوردین؟» راهمان را به سختی از بین جمعیت باز کردیم و با فشار از در کوچک و لوزی شکل به داخل خزیدیم.
علاءالدین آن پاساژ نورانی و پرصدای همیشگی نبود. نورهای سفید رنگ آن را به بیمارستان و کسبه پریشان احوال را به بیمارانی رو به احتضار شبیه کرده بود. کرکره همه مغازهها پایین کشیده شده بود. پشت آسانسور، سردار علیپور، فرمانده یگان حفاظت شهرداری که فرماندهی عملیات را بر عهده داشت، نیروهای انتظامی را جمع میکرد و دستوراتی میداد و بعد آنها را متفرق میکرد. پلیسها که به شدت نگران امنیت ما بودند، تنها به صورت میلیمتری اجازه پیشروی به ما میدادند. صدای یکی از آنها را شنیدم که به ما اشاره کرد و به همکارش گفت «اینا هم کار سختی دارنها!» اما مشاور قالیباف یکباره ما را از پلکان اضطراری تاریک و باریک که بوی تعفن مشمئز کنندهای میداد، به منفی ۳ برد.
خاک و خل، شیشههای شکسته، پله برقی واژگون با پلههای تلنبار شده زیر پلکان، آهک و گچ و مصالح دیگر، نایلونهای ریز ریز شده، کپهای از جعبه مدلهای مختلف گوشی موبایل، قفسهها و کمدهای واژگون شده، همه در منفی ۳ پخش و پلا بود. درهای آهنی و زنگ زده واحدها نیمه باز بود و داخل آنچه تا چندی پیش مغازههای تعمیرات موبایل پاساژ علاءالدین بود، هیچ نبود جز یخچالی کوچک، یک لوله موکت، برچسبهای ال سی دی موبایل و معدود وسایل قراضه و رها شده. بوی نا نشان میداد که مدتهاست منفی ۳ به این روز افتاده است. با دیدن تیغههای نازکی که جلوی برخی مغازهها کشیده شده بود، تازه فهمیدم مصالح ساختمانی برای چه آنجا بود. کارکنان اجرای احکام آمدند.
۴۰- ۵۰ نفر کارگر فسفری پوش، با بیل و کلنگ و تیشه به صف شدند و بعد به سوی مغازههای تیغه پوش رفتند. کلنگ اول که به جان علاءالدین افتاد، دستها با دوربین و گوشی موبایل بالا رفت؛ همه میخواستند این لحظه تاریخی را ثبت کنند: شاخ غول علاءالدین شکست.
تیغهها که پایین آمد، پشت آن مغازههایی نمایان شد پر از جنس. پیدا بود صاحبان امید داشتهاند شهرداری از تخریب منصرف شود و بعد از مدتی که آبها از آسیاب افتاد، بیایند و کار و کاسبی را از سر بگیرند. مغازههای دارای جنس پلمب شد. به طبقه ۷ رفتیم.
بارها و بارها به علاءالدین آمده بودم، اما هیچ وقت در ساعات کاری، وقتی مغازههای شیک و پیک با اجناس پرزرق و برق و گرانقیمت باز بودند، دقت نکرده بودم که علاءالدین چقدر کثیف، ناایمن، زهوار در رفته و درب و داغان است و این نکتهای بود که وقتی داشتم از پلههای شیبدار و باریک ۱۰ طبقه را از منفی ۳ تا ۷ بالا میرفتم، به آن پی بردم. اما وقتی به آن بالا رسیدم، فهمیدم که این پاساژ بیریخت و بدقواره تا چه اندازه کعبه آمال و کاخ آرزوهای عدهای فریب خورده و مال باخته است.
طبقه ۷ پاساژ ۹۰- ۸۰ مغازه دارد، اما آن شب کسی از علاءالدین نرفته بود: کرکرهها را پایین کشیده و جلوی در مغازه خود روی زمین چمباتمه زده بودند. چهرهها مثل عزاداران، همه خشمگین و تحریک شده از کلاهی که علاءالدین به سرشان گذاشته بود. مرد جوانی با عضلات ورزیده چنانهای های گریه میکرد که نفسش بالا نمیآمد. برایش آب قند آوردند، اما انگار هیچ قندی دیگر نمیتوانست کام او را شیرین کند. یکی میگفت فلانی خانه پدریاش را فروخته و این مغازه را با هزار امید و آرزو خریده. گوینده خودش ۸۰۰ میلیون پرداخته و در ازای آن، حتی یک کاغذ هم نگرفته بود. میگفت «قانون علاءالدین همین است. هیچ کس سند ندارد». دیگری میگفت «حاج آقا پول ما رو خورده و یه آبم روش، حالا خودش متواری شده. میگن شماله، ولی مگه کسی دستش بهش میرسه؟ به از ما بهترون وصله».
جوانی دیگر کرکرهها را بالا کشیده و در میان قفسههای خالی مغازهاش موبایل به دست نشسته بود، گویا تلاش میکرد با داد زدن در وسیلهای که این پاساژ به بورس آن معروف است، کسی را متقاعد کند که از بدبخت شدنش جلوگیری کند.
در یک راهرو مشغول مصاحبه با مال باختگان بودیم که از راهروی دیگر صدای داد و بیداد بلند شد. نگذاشتند ما جلو برویم تا آسیبی نبینیم. اما از دور میشد دید که جمعیت میکوشد جلوی فرود آمدن کلنگ بر کرکره مغازه را بگیرد. تا بفهمیم کی به کی است، از راهروی دیگر صدای فریادهای «الله اکبر» در فضا پیچید. به آن سو دویدیم، اما درگیری شده بود و چاقوها پشت سر همکارمان از غلافها درآمده بود و از ما خواستند طبقه را ترک کنیم.
در حالی که از ترس مثل گنجشک میلرزیدیم، جانمان را برداشتیم و فرار کردیم.
طبقه همکف این بار مثل دفعه قبل خالی نبود. چند کاسب با قیافههای ماتم زده جلوی مغازههای تعطیل نشسته بودند. یکی از آنها شاکی بود که تا همین چند ساعت پیش هم به آنها گفته شده تخریب نمیشود، اما یکباره هجوم آوردهاند. میگفت نمیگذارند به مغازهاش در طبقه ۷ برود و وسایلش را بردارد «یه میلیارد جنس تو مغازمه. ۶۰۰-۷۰۰ میلیون هم چک و سفته مردم. آخه من چه جوری سه روزه همه زندگی مو تخلیه میکردم؟! بعدم اینا حکم واسه تخریب دارن، حکم هم دارن که من توی مغازهم نرم؟!»
یکی دیگر میگوید «ما کاسب قدیمی علاءالدین هستیم و یک سال و نیم پیش که اینجا مغازه خریدیم، گفتند اگر اینجا نخری از پاساژ میندازیمت بیرون! ما با همین پول میتونستیم تو پاساژ روبرویی مغازه بخریم و بیدردسر کار کنیم، اما مالک گفت اگه اون پاساژ مغازه بخرین، نمیذاریم وایسین کاسبی کنین.»
آن یکی میگوید «کلی از مغازه دارها پول نزول کردن، طلا فروختن، خونه فروختن و یه میلیارد و خوردهای پول دادن و مغازه خریدن، اما الان همه بدبخت شدیم. ۱۰ نفر دارن از هر کدوم از این مغازهها نون میخورن.»
کاسبی دیگر از شهرداری شاکی است که دیر به یاد تخلفات علاءالدین افتاده «شما هر جای تهرون ۴ تا آجر از دیوار خونهت برداری، شهرداری میاد سراغت. بعد چطور ممکنه یه طبقه تو پاساژی که لااقل ۴۰ میلیون از ملت آدرسشو دارن، بسازن و شهرداری این همه وقت صداش درنیاد؟! چطور حالا یاد علاءالدین افتاده؟ اینجا دعوای دو تا قدرته و دودش این وسط فقط به چشم ما میره».
میپرسم شکایت کردهاید؟ میگوید هیچ سند و مدرکی ندارم. میپرسم پس در ازای این همه پول، چه گرفتهای؟ نامهای را نشانم میدهد که رئیس سازمان نظام مهندسی مهرماه امسال خطاب به مدیر کل معماری و ساختمان شهرداری نوشته و گفته «ادامه عملیات ساختمانی جهت مقاوم سازی و اجرای طبقات هفتم و هشتم که مجوز آن کسب گردیده... بلامانع است».
از در تنگ علاءالدین بیرون میآییم. ساعت ۲ بعد از نیمه شب است. هوای شب خنک، اما غبارآلود است. جلوی در پاساژ همچنان ازدحام و همهمه است و تا بعد از سی تیر هم ماشین و آدم ایستاده. ماشین که از جلوی پاساژ حرکت میکند، نگاه آخر را به علاءالدین میاندازم و به حاجی علاءالدین فکر میکنم که الان در شمال لابد دارد ریشش را میتراشد، چون گفته بود اگر توانستید تخریب کنید، این کار را میکنم. به مرد عضلانیی فکر میکنم که مثل بچه هاهای های گریه میکرد. به کلنگی فکر میکنم که لابد هنوز دارد تیشه به ریشه آدمهای فریب خورده و ورشکسته میزند و به خانه پدریای فکر میکنم که فروخته شد تا علاءالدین کاخ آرزوهای پسر شود، اما.... شد؟
***
در همین حال، شرق در گزارشی نوشت:
١١٠واحد طبقههفت پاساژ علاءالدین شامگاه پنج شنبه تخرب و پلمب شد. ١١٠واحدی که به گفته کسبه، مالک بدون هیچ سندی به مبلغ ٩٠٠میلیاردتومان به آنها فروخته بود.
تخریب با حضور پرتعداد ماموران انتظامی و شهرداری در میان فریادهای اللهاکبر و اشکهای مالکان و کسبه از ساعت ١٢شب آغاز و تا ساعت چهارصبح به درازا انجامید و ساعت از ششصبح گذشته بود که علاءالدین موقتا آرام گرفت.
نخستین مراجعه برای تخریب، شامگاه دوشنبه هفته پیش انجام شده بود. بعد از آن ماموران شهرداری پلاکاردی را در طبقههفتم نصب کردند و مهلتی ٧٢ساعته به کسبه برای تخلیه واحدها دادند. پلاکاردی که به دستور مالک کنده شد و به گفته کسبه مالک به آنها گفت: «هیچ کاری نمیتوانند بکنند» اما پساز پیگیریها بالاخره حکم اجرا شد.
مناقشه در علاءالدین برسر دوطبقه منفیسه و هفت بوده است. طبقه منفیسه پارکینگ بوده، اما براساس توافق مالک با شهرداری قرار میشود مالک پارکینگ را در ساختمانی در پاساژ مجاور تامین کند و در نتیجه همین طبقه هم تبدیل به تجاری میشود. طبقه هفت به گفته گیلآبادی، معاون اطلاعرسانی شهرداری تهران به صورت غیرمجاز ساخته شده است. حاجرضا علاءالدین، مالک این پاساژ، از ابتدای سال ٩٣ شروع به فروش ١١٠ واحد طبقه هفت میکند. واحدها از ٨٠٠ میلیون تا یکمیلیاردو٣٠٠میلیون تومان به صورت اقساط واگذار میشود. کسبه میگویند در زمان خرید مالک نامهای را به آنها نشان داده که میگوید با شهردار منطقه برای ساخت این واحد توافق کرده است؛ توافقی که این روزها مسوولان شهری از آن اظهار بیاطلاعی میکنند اما اسناد در اختیار خبرنگار «شرق» حکایت از آن دارد که امضای سعید غفرانی، رییس سازمان نظاممهندسی استان تهران، سهیلا صادقزاده، مدیرکل شهری و ساختمان شهرداری تهران در رابطه با اجرای طبقات هفتم و هشتم و اخذ مجوز آن دیده میشوند هر چند شهرام گیلآبادی عنوان میکند: در رابطه با طبقه هفتم شهرداری هیچ موافقتی با مالک نداشته است و تنها توافق در رابطه با تبدیل پارکینگ به تجاری بوده که مالک آن را اجرا نکرده، در نتیجه مجوز و پایان کار هم نگرفته است.
به گزارش جام جم سرا به نقل از شرق، در نامه سعید غفرانی، رییس سازمان نظاممهندسی استان تهران به سهیلا صادقزاده، مدیرکل شهری و ساختمان شهرداری تهران به شماره نامه ١١٠/٩٣/٣١٧٨٦ در تاریخ ٢٧مهر ٩٣ با عنوان«رفع توقف» آمده است که ادامه عملیات ساختمانی جهت مقاومسازی و اجرای طبقات هفتم و هشتم که مجوز آن کسب گردیده بلامانع است.
در نامهای دیگر خطاب به فیضی، ریاست سازمان بازرسی با عنوان«پاساژ علاءالدین، پرونده ١١٧٣٥» جزییات توافق مالک و شهرداری ذکر شده و آمده است «بابت احداث طبقه هفتم عوارض کاربری محاسبه شده و مالک آن را پرداخت نموده و گواهی بلامانع شهرسازی به شماره ١١٤٩٣١٩ به تاریخ ١٢اردیبهشت ٨٩ صادر شده است.» نامهای که مالک آن را به کسبه نشان داده و اقدام به فروش کرده است.
یکماه پیش بود که پرونده علاءالدین در کمیسیون ماده ١٠٠ به خاطر ایمننبودن و نداشتن استحکام کافی بررسی شد. اعضا کمیسیون از جمله نماینده شورای شهر، وزارتکشور و وزارتدادگستری رای به قلعوقمع دادند و رای کمیسیون با مهلتی یکماهه به شهرداری تهران ابلاغ شد. در ادامه دیوانعالی عدالت اداری رای به توقف حکم داد. رای توقف دیوان با رایزنیهای انجام شده باطل و بالاخره شامگاه پنجشنبه این حکم اجرا شد.
به گزارش خبرگزاری فارس «مالک پاساژ که درحالحاضر در شمال بهسر میبرد گفته اگر توانستید این کار را بکنید من ریشهای خود را میتراشم.» حالا به نظر میرسد وقت اصلاح صورت حاج رضا علاءالدین است.
صدای کسبه را از اینجا بشنوید
اینها روایتهای رسمی از تخریب است. تخریب راویان دیگری هم دارد؛ برخی از کسبه تخریب را بیارتباط با آغاز فروش واحدهای بازار موبایلی که در جوار علاءالدین ساخته شده، نمیدانند. موضوعی که پیروز حناچی، معاونت وزارت راه هم آن را تایید کرد. شنیدهها حکایت از آن دارد که مالک آن پاساژ هم حاج رضا علاءالدین است. علاءالدین بعد از تماس تلفنی خبرنگار «شرق» و معرفی خبرنگار گوشی تلفن را قطع و آن را از دسترس خارج کرد.
یکی از کسبه میگوید: برج دو سال٩٢ بود که حاجی با نشاندادن توافقنامهاش با شهرداری شروع به فروش واحدها کرد، نامهاش نشان میداد اجازه ساخت طبقه هفتم و هشتم را گرفته است. در طبقه هفت جمعا ١١٠، ١٢٠ واحدی بود. برج چهار بود که حاجی شروع به فروش واحدها کرد. اولش با ٧٠٠میلیون شروع کرد و به یکمیلیاردو٣٠٠میلیون تومان رسید. در عرض سه هفته تمام واحدها فروش رفت. جمعا تا حالا نفری ٦٠٠، ٧٠٠میلیون تومان پرداخت کردیم و هیچ سندی هم نداریم. حاجرضا به کسی سند نمیدهد، سرقفلی است. در تمام پاساژ همین روال است. از نیمه شعبان شروع کردیم به کاسبی که تا الان ١٠ماهی میشود. ٧٢ساعت قبل از تخریب ماموران شهرداری آمدند و پلاکارد چسباندند که ٧٢ساعت مهلت دارید برای تخلیه. نگهبانان پاساژ به دستور حاج رضا پلاکارد را کندند. ساعت ٩شب رفتیم پیش حاج رضا و پرسیدیم داستان چیست؟ گفت کسی نمیتواند کاری کند. اما ٩ شب پنجشنبه مباشران حاج رضا آمدند گفتند تخلیه کنید، دارند میآیند برای تخریب و تا ششصبح در پاساژ بودیم آنقدر اشک ریختیم و راه رفتیم که دیگر جان نداریم.
او ادامه داد: آمدند اللهاکبرگویان دکورها را خراب کردند درحالیکه ما برای هر مغازه ٢٠٠میلیون تومان خرج کرده بودیم.
«چه خرجی؟»
«ما در پاساژ باید خط تلفن را از حاج رضا بگیریم. هرخط تلفنی که بیرون ٥٠هزار تومان است برای ما از دو میلیون تا چهارمیلیونو٧٠٠هزار تومان آب میخورد. خود حاجی میخرد و میفروشد. اگر بخواهی مغازهات را اجاره بدهی، هزارتا اما و اگر دارد. برای خرید باید به مباشر حاجرضا ٥٠میلیون پول میدادیم، بیدلیل. اینجا قوانین خودش را دارد خانم. حق نداریم اینترنت از بیرون بگیریم باید از حاج رضا بگیریم. ماهی پنجمیلیون شارژ میدهیم. دکور، پارکت و کولرگازی، همه اینها حداقل ١٠٠میلیون برایمان آب خورد.»
ماجرای تخریب را روایت میکند:«طوری رفتار کردند انگار ما جانی هستیم. حرف ما چند چیز است. اگر غیرقانونی بود چرا اجازه دادند ساخته شود؟ این مدت کجا بودند؟ تنها ٧٢ساعت به ما وقت دادند. از فردا مشکلات ما شروع میشود. شنبه من ٥٠میلیون چک دارم. کلی طلب دارم از کجا خریداران را پیدا کنم و طلبم را بگیرم؟ چطور چکهایمان را پاس کنیم. در هرکدام از این مغازهها کم کم ٥، ٦ نفر بهصورت مستقیم و شریکی مشغول کار بودند. ٥هزار خانواده را از نانخوردن انداختند. نمیتوانستند سهماه مهلت دهند تا ما خودمان را جمعوجور کنیم؟
یکیدیگر از کسبه میگوید: اینها ساختوپاخت کردهاند، یکیدیگر پول داده و یکیدیگر گرفته؛ دودش در چشم ما رفته است. اصلا ما مقصر بودیم یکی، دوماه وقت میدادند. حالا حسابهایمان را چطور صاف کنیم؟ بدبخت شدیم خانم، بدبخت. میخواهید تخریب کنید با دکور چه کار دارید؟ چرا پلمب کردند؟ ما کلی چک در مغازههایمان داریم. چک، دوربین، گوشی همه را قاطیوپاتی ریختند در گونی و بردند. چطور سواشان کنیم؟ چطور پیدایشان کنیم؟ چرا الان که پاساژ موبایلفروشی کنار علاءالدین؛ «چهارسو» درحال واگذاری واحدهایش است باید این تخریب انجام شود. آن موقع که ما اینجا را خریدیم چهارسو، متری ٤٠میلیونتومان بود الان متری ١٤٠میلیون تومان است. حاجرضا خیلی هنر کند اصل پول ما را پس بدهد، من با آن پول یک دکه دومتری هم نمیتوانم بخرم. برای چه با زندگی جوانی که از زندگی فقط و فقط کار کردن از هفتصبح تا یک شب را یاد گرفته اینطوری بازی میکنند.»
اینها را که میگوید اشکهایش سرازیر میشود. متن نامهای را نشانم میدهد که مالک خطاب به کسبه نوشته مبنیبر اینکه «طبق اعلان شهرداری منطقه١١ تخریب طبقه هفت و سه روز پنجشنبه و جمعه انجام میشود ، کسبه در محل کسب حاضر باشند تا مانع تخریب شوند. طبق حضور جمعی کسبه در تاریخ پنجشنبه در محل دیوان مقرر شده صبح شنبه در محل دیوان حاضر شده تا توضیحات و مستندات را به قاضی ارایه دهیم.
او با استیصال میگوید: به امام حسین دوروزه هیچچیز نخوردهام، نخوابیدهام. هیچکس جوابگو نیست. حاجرضا میدانسته که به هیچکس سندی نداده است.
وقتی از کاسب دیگری میپرسم چرا هیچ سندی در قبال خرید نگرفتید؟ میگوید: ما از حاجرضا علاءالدین خریدیم از آدم عادی که نخریدیم. از میدانجمهوری تا بهارستان کلی از پاساژها مال حاج رضاست. نه تنها به ما به هیچکس هم سندی نمیدهد. این روالش است.
قرارداد ترکمانچای با کسبه
ابوالفضل قناعتی در پاسخ به این سوال که شهرداری چه نقشی در این تخلفات داشته است، میگوید: تخلف مالک از قوانین و مقررات شهری یا با هماهنگی شهرداری منطقه بوده یا بدون هماهنگی، در هر دو صورت شهردار مجرم است. اگر در جریان بوده که تخلف کرده و اگر در جریان نبوده خودش نشان از بیعرضگیاش دارد. شهردار منطقه و ناحیه باید برای این تخلف جوابگو باشد.
وی در ادامه میگوید: مالک با کسبه قرارداد ترکمانچای امضا کرده و هیچ سندی برای فروشهای یک میلیاردیاش به کسبه نداده است. البته خود کسبه هم مقصر هستند چرا که وقتی ما یک جنس ١٠٠هزار تومانی را میخریم کلی بالا و پایین میکنیم تا بخریم و حالا اینها مشخص نیست یک میلیارد سرمایهشان را بر چه اساسی در اختیار وی گذاشتهاند. تنها این هم نیست. کلی پرونده و مراجعات مردمی از کسبه داشتیم که خط تلفن ٥٠هزارتومانی را چهار میلیون به اینها فروخته، شارژ پنجمیلیون تومانی میگرفته و موارد متعدد دیگر. اینها تا ١٠میلیارد تومان هم برای خرید پول دادهاند و هیچ رسیدی نگرفتهاند. پرونده علاءالدین هنوز باز است. ١٩واحد از مجموع ١١٠واحد تخریب و باقی واحدها پلمب شدهاند. کسبه میگویند به آنها وعده داده شده امروز پلمب برای دوساعتی فک شود تا اقدام به تخلیه واحدهایشان کنند.
حاج رضا علاءالدین کیست؟
«شاید اشتباه کردم و نباید از نام فامیل خودمان استفاده میکردم. ولی میشود گفت هم خوب است و هم بد. در بعضی مواقع خوب و از برخی جهات بد است.» حاجرضا علاءالدین، مالک و سازنده پاساژ علاءالدین در خیابان جمهوری تهران که قلب خریدوفروش موبایل در پایتخت است، با این جمله نشان میدهد خیلی هم از شهرتی که از این راه به دست آورده رضایت ندارد.
از او تا بهحال دو گفتوگو در مطبوعات کشور منتشر شده. یکی در روزنامه ایران و دیگری مجله همشهری جوان که اطلاعات این مطلب نیز برگرفته از آنهاست. او در یکی از گفتوگوها توضیح میدهد از ابتدای دهه۵۰ در تقاطع خیابان جمهوری و حافظ کاسب بوده و کارگاه و فروشگاه پلاستیکفروشی داشته که آرامآرام بر وسعت آن افزوده، بهطوری که در سال۵۳ حدود هزارمتر از فضای کنونی پاساژ را خریداری کرده است. این وضعیت تا پایان جنگ و سالهای ۶۸ تا ۷۰ که بخش دیگری از زمینهای اطراف خریداری شده، ادامه یافته. پس از تهیه نقشه و طی مراحل قانونی از ابتدای سال ۷۴ تخریب و ساخت مجموعه شروع شده است. این ساختوساز چهارسال به طول انجامیده و از سال ۷۸ تا ۷۹ آرامآرام و فازبهفاز واگذاریها آغاز شده و در نهایت ۱۱طبقه با حدود هزارو۱۰۰ مغازه در سه فاز واگذار شده است. این مجموعه به چنان شهرتی دست یافته که کمتر کسی است که از موبایل صحبت کند و یادی و نامی از «علاءالدین» نکند.
علاءالدین بورس اصلی گوشی موبایل در تهران و بهتبع آن در ایران است. تخمین زده میشود که این پاساژ بیش از هزارمیلیاردتومان ارزش داشته باشد و دههامیلیاردتومان گردش مالیاش باشد.
اکثر شرکتهای بزرگ موبایلسازی، برای خود دفتری در آنجا دارند و گوشهای برای خود گرفتهاند. درودیوارش از درون و بیرون پر از تبلیغات است. مغازههای کوچک اما زیاد، درست مثل آنچه که خود «حاجرضا» درباره نظام مالی کاسبهای پاساژ میگوید: «اینجا کاسبها، سود کم میگیرند ولی در عوض زیاد میفروشند. این یک نوع انتخاب استراتژی برای فتح بازار است.»
وی در گفتوگوهای اندکش تاکید میکند اعتقاد دارد که پاساژ قشنگی نمیخواهد. قشنگی باید در رفتار و برخورد کاسبها باشد. وی میگوید: «فرد باید کاسب خوشنام و درستی باشد. ما این مجموعه را به آدمهای سالم و صادق فروختیم و از آنها استفاده کردیم. برای ما مهم است که چهکسی میخرد. ما برای اینکه این مجموعه راه بیفتد، مغازهها را به افراد جوان و جویای کار با شرایط ۴۰ تا ۶۰ماه قسطی واگذار کردیم.»
«برای اینکه این بازار راه بیفتد و رونق بگیرد خون دلها خوردیم و رنجها کشیدیم. اینطوری نبوده که همهچیز حاضر و آماده باشد. اینهمه پاساژ در این منطقه ساخته شده ولی هیچکدام نتوانستهاند به جایگاه و اهمیت علاءالدین برسند. بهجز تبلیغات، حسنخلق کاسبهای پاساژ هم اهمیت داشته است. ضمن اینکه ما تلاش کردیم مشتریهایی که به علاءالدین میآیند راضی بروند و اگر اختلافی هم بین کاسب با مشتری پیش آمد آن را حلوفصل میکنیم. محلی را در نیمطبقه پاساژ برای حلوفصل اختلاف بین مشتری و کاسب راهاندازی کردیم. این محل با مدیریت ما و با همکاری کاسبهای خوشنام پاساژ اداره میشود. بسیاری از مشکلات پیشآمده را بهخوبی حلوفصل کردهایم و اکثرا بهنفع مشتری تصمیم گرفتهایم تا مردم راضی از اینجا بروند».
پاساژ کنار «علاءالدین» از طبقه دوم بهبعد چندان رونقی ندارد. او در زیر سایه «علاءالدین» میزید و به گفته یکی از مسوولانش «از ترشحات علاءالدین است که ما خیس میشویم.»
وی در پاسخ به این پرسش: «در بازار شایع شده که شما به فرد خاصی «وصل» هستید. آیا درست است؟» میگوید: «نه والله. من جز خدا به کسی وصل نیستم و با هیچ فرد و گروهی هم که جزو مردان سیاسی کشور باشد مراوده و بدهبستان ندارم. البته همه کسانی را هم که به مردم خدمت میکنند دوست دارم.»
او اعمال نفوذ خود را هم برای تغییرات در سطوح مدیریتی برخی دستگاهها انکار کرده و میگوید: «دلیلی ندارد که چنین اقداماتی را انجام دهم.»من فقط از رییس پاسگاه منطقه درخواست کردم که یک باجه و کیوسک پلیس زیر پل بگذارند تا این منطقه که مورد رجوع خانوادهها و مردم است با امنیت بیشتری مواجه باشد. ضمن آنکه این محل بهدلیل اینکه کاسبهای فراوانی دارد و حجم قابلتوجهی پول جابهجا میشود نیازمند امنیت بیشتری است که پلیس در این زمینه میتواند یار و کمکرسان کسبه و مردمی باشد که به اینجا رجوع میکنند. ما فقط پول و هزینه نصب کیوسک پلیس را پرداخت کردیم. همین».
به گزارش جام جم سرا، شرق نوشتار خود را با این جمله به پایان برده است که «خبرگزاری فارس نوشته است حاجرضا علاءالدین هفته قبل به کسبه نگران گفته بود غیرممکن است اینجا تخریب شود و اگر موفق شدند اینجا را خراب کنند، من ریشم را میتراشم. فارس همچنین نوشته است او از دیروز به شمال کشور سفر کرده و در دسترس نیست».
***
در عین حال، پیروز حناچی، معاون وزارت راه و شهرسازی نیز نوشتاری در شرق نوشته که در آن آمده است:
درخصوص تخریب پاساژ علاءالدین نخستین سوالی که به ذهن میآید این است که اگر قرار به تخریب طبقههفتم بوده شهرداری به چه دلیل مجوز داده است؟ و چرا قبلاز تحقق تخلف، با عوامل خود جلوی تخلف را نگرفته و موضوع را به کمیسیون مادهصد ارسال کرده است؟ به مجموعهای که دارای تخلفات عدیده اجرانکردن مقرراتملی در زمینه اجرای مقررات آسانسور، اطفای حریق و الزامات عمومی ساختمان است چطور مجوز داده شده؟ مگر اینکه مشکل از طریق راههای غیرقانونی حل شده باشد که در هر صورت، صدور پروانه و کنترلنکردن نقشه و رعایتنکردن مقررات ملی ساختمان و همچنین تخلفات بعدی مانند تغییر کاربری پارکینگها در زیرزمین، نافی مسولیتهای شهرداری نیست و مدیران مسول باید اعلام کنند که چرا بهموقع عمل نکردهاند. البته این نکته را باید متذکر شوم که پاساژ علاءالدین از ابتدای ساختهشدنش هم حرفوحدیثهایی داشته است؛ در آن هنگام اعطای تراکم به اینصورت در آن نقطه از شهر واقعا بحثبرانگیز بود. الزامات مدیریت شهری حکم میکند که شهرداری تکلیف خود را با شهروندان معلوم کند، اگر قرار به تخریب ساختوسازهای غیرمجاز است باید در همه نقاط شهر این اتفاق بیفتد و اگر نیفتد حتما دلایل دیگری غیر از احراز تخلف و رعایتنکردن مقررات در این موضوع نقش داشته است. شاید این موضوع بیارتباط با پاساژ موبایلی نباشد که بهتازگی مقابل علاءالدین ساخته شده است.
این تخریب درحالی صورت گرفته است که براساس قانون مادهصد موضوع قانون شهرداریها، اگر بنایی برخلاف پروانه صادرشده تخلف کرد و این تخلف با ضوابط و اصول شهرسازی، فنی و بهداشتی مغایر نبود، کمیسیون میتواند با اخذ جریمه، صدور رای کند. متاسفانه روش معمول اینطور شده که با اخذ جریمه، مساله را حلوفصل میکنند. از آن بدتر اینکه ردیف درآمدی ناشی از کمیسیونهای ماده صد به یکی از ردیفهای درآمدی در نظام مدیریت شهری تبدیل شده است.
اما چه شده که اینبار رای به قلعوقمع داده شده؟ مگر مالک علاءالدین میتوانسته بدون هماهنگی و اطلاع مسوولان شهرداری منطقه، یک طبقه روی طبقه ششم ساختمان خود در شلوغترین نقطه شهر اضافه کند؟ ضمن اینکه اقدام صحیح این است که در تمام تخلفات باید رای به قلعوقمع داده شود و امیدوارم این رویه به یک روش ادامهدار در شهرها تبدیل شود و باید با تمام شهروندان و تخلفات یکسان رفتار شود.
(تصاویر این گزارش، به نقل از اتاق پرس در جام جم سرا بازنشر شده است. متأسفانه نام عکاس ذکر نشده بود)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم:
جنگی كه دودش به چشم كاسبها رفته ...
درس عبرتی باشد برای بقیه مغازه دارا، دیر یا زود نوبت شما هم میرسه، شمایی كه بجای اینكه دنبال روزیه خودت باشی دستت تووی جیب مردمه، بله شما، خود خود شما
شهردای
شهرداری
وقتی می شنوم خندم میگیره
چرا پل جوادیه رو خراب نمی كنی
هر روز كه می خوام برم خونه كلی توی ترافیك میمونم یه پل زدی سالی 100تا ماشینم از روش رد نمیشن
معروفه به پل دكور،چون واقعا دكوره
انقدر براش سرصدا كردی و چند میلیارد هزینه البته خدا میدونه وقعا همیه اون پولا خرج خود پل شد یا نه
من فكرمیكنم یه جای قضیه مشكوكه
بنظرم وقتی كه شفافیت اقتصادی نباشه نتیجه اش هم میشه همینی كه میبینیم.تمام ثروت حاج رضا یك ملیونوم ثروت بیل گیتس یا استیوجابزخدابیامرزهم نمیشه ولی چگونه است كه هیچوقت درهیچ جای دنیاكسی شكایتی از آن دونفردرزمینه اقتصادی نكرده وچطورهگزحتی یك پرونده فساداقتصادی برای ان دونفربوجودنیامده.
بنظرم این جمله كه بعضیها میگن: پول حلال جمع نمیشه. توی بعضی جاها مثل كشورخودمون درسته.البته بعضی جاها
اگر تخلفی در ساخت این ساختمان انجام شده وظیفه شهرداری بوده كه بموقع بایست جلو آنرا میگرفت نه حالا كه مردم بیچاره مشغول كسب و كار شده اند...!!!
واقعاً شرم آوره
خدا به داد مردم بدبخت برسه با این قوانین
--مقصر اصلی خریداره كه بدون سند و پایان كار ملك میخره
--علاالدین رو مردم علاالدین كردن نه خود مالكش پس تا شما نرید و نخرید اونم نمیتونه اینطور ملك بفروشه و بازار گرمی كنه
--والا به جز كلاهبرداری و گرونفروشی ما كه از اون پاساژ چیزی ندیدیم.
-- همین افراد میتونستن با این پولی كه دادن بهترین مغازه ها رو در راستای خیابونهای اصلی بخرند
من با نظر احمد موافقم
خود مردم باعث شدن كه این پاساژ قطب بشه و صاحبش رو الكی گنده كردن ...